«افسانههای خزان» یک وسترن حماسی درباره زنی زیبا و سه پسر یک گلهدار اهل مونتانا است که هر سه عاشق این زن هستند و برای او میجنگند. داستان فیلم مانند داستانهای سریالهای بسیار طولانی است اما در واقع داستان برمبنای رمان کوتاهی نوشته جیم هریسون ساخته شده است. هریسون از این که داستان او همانند آثار مارگارت میچل و جان جیکس به سینما راه پیدا کرده است، باید خیلی متعجب باشد.
فیلم بد نیست، در واقع با وجود بازیهای اصیل و ملودرام بیریا خیلی هم خوب است. فیلم نوعی داستان عاشقانه وسترن قوی است که باید مورد اقتباس برای فیلم قرار میگرفته و اینطور به ذهن میرسد که شاید واقعاً وجود داشته است. آنتونی هاپکینز در این فیلم نقش کلنل لودلو را دارد که بیرغبتی او برای عملیات سوارهنظام ایالات متحده در برابر سرخپوستان او را به مونتانا کشیده است. همسر او که سه پسر بدنیا آورده، برای اینکه شاهد رشد و بالندگی آنها باشد، کلنل را ترک کرده است. آلفرد با بازی آیدان کوئین بزرگترین و مسئولیتپذیرترین آنهاست، تریستان با نقشآفرینی برد پیت، پسر وسطی است که به بیدار کردن خرسهایی که به خواب زمستانی رفتهاند و بریدن قلبهای آنها که هنوز میتپد معتقد است، و ساموئل با هنرمندی هنری توماس در نقش کوچکترین فرزند حضور یافته است.فیلم با روایت بدیمن «خنجر» (گوردون توتوسیس) سرخپوستی که صمیمیترین دوست کلنل است آغاز میشود.
خنجر با صدایی آرام و خشن حرف میزند مثل صدایی که بسیاری از سرخپوستها در فیلمهای مختلف دارند. احساس میکنیم روایت خنجر قادر به اجتناب از عنوان فیلم نیست و این حدس درست است. ساموئل همراه با سورانا زن جوانی که نامزد اوست از شرق باز میگردد، جولیا اورموند هنرپیشه بریتانیایی که در اینجا شبیه اینگرید برگمن به نظر میرسد، نقش سوزانا را ایفا کرده است. او زیبا، قوی، توانا و جسور است، میتواند سواری کند، طناب پیچ کند و تیراندازی کند. کلنل از جنگ و ارتش متنفر است و میخواهد پسرهایش در مونتانا بمانند و گلهدار شوند، اما ساموئل آشفته است. او مرد جوانی است که هنوز به نصایح برادرهای بزرگترش نیاز دارد و شاید در مورد دلاوری خود احساس ناامنی میکند. شاید با همه وطنپرستی، درگیر تصمیمگیری برای رفتن به کانادا و ثبت نام بعد از جنگ جهانی اول باشد. کلنل سخت عصبانی میشود اما دو پسر دیگر ثبت نام کردهاند و هر سه آنها در یک جنگ میمیرند.
جرأت نمیکنم چیزی بیشتری در مورد موضوع بگویم جز اینکه سوزانا به طریقی در زندگی هر سه پسر نقش دارد. در این ضمن کلنل پیر و ضعیفتر میشود، یکی از نقشهای عجیب آنتونی هاپکینز که بر هر صحنه کاملاً مسلط است. فیلم مثل ویترینی برای بازی کردن است و علاوه بر اورموند و هاپکینز، نشان میدهد که آیدان کوئین و براد پیت چقدر در نقشهای خود برابری اجتنابناپذیر و پررنگی با راک هودسون و جیمز دین در فیلم «غول» دارند.
افسانههای خزان، با وجود احساسات عمیق روایت و استعارههای کلاسیک آغازی، یک فیلم جدی نیست. فیلم یک اپرای سطح بالا است، بر اپرا تأکید میکنم چرا که وقایع، احساسات، عشق، از دست دادن و آریاها (قطعات اپرا) و تکخوانیهای ماهرانه و اپرایی دارد. فیلم سرگرم کننده هم هست و بازگشت به زمانی دارد که هالیوود برای داستانهای احساسی با حضور سه برادر که سرنوشت آنها با تقدیر زنی به هم گره میخورد، متأسف نیست.
دیدگاه بگذارید
اولین نفری باشید که نظر میگذارید!